میدانی؟ .. مثل همیشه ، نان ِِ بخت برگشته روی المنتِِ گداخته جزغاله شد ، وقتی من داشتم به این فکر می کردم که باید توی وبلاگم یک چیزکی بنویسم ! .. و نیز به اینکه آن "چیزک" چه می تواند باشد؟.. "ماه" باشد ، مثلا، که یکی از همین شبها دوباره تمام است ، ... یا افشـــای عمومی این مطلب که دیگر همه چیز معنایش را برایم از دست داده است (جز یکی دو تا چیز بی اهمیت کوچک که اهمیت و معنایشان را از شخص من می گیرند!) .. ، یا ابراز خوشنودی از اینکه ، جایی برای یک نفر سکوت باشی یا کلمه .. یا نمی دانم چند تا چیز دیگر ، ... (و به هر حال خوشحال باشی به اینکه ، وقتی در درون آن یک نفر گواریده و هضم شدی و تغییر ماهیت دادی ، حاصلت یک چیز بو گندو مثل مدفوع نباشد!!) .. علی الیحال خدمت آن دو نفر و نصفی که به این وبلاگ سر می زنند عارضم ، که فتو بلاگ و این داستانها فعلا بعلت فیلترینگ گسترده (و البته فراخی شخص بنده!) تعطیل می باشد و ما بجای آن گاهی اینجا یک تلاوت هایی می کنیم .. و امیدواریم مقبول طبع افتد ، که البته اگر هم نیفتاد حوالت به یک جای چپ اسب حضرت عباس (!) ، که بنا بر روایات ، خوب اسبی بوده و از تخم و ترکه ی اسب های پر آوازه ی عرب بوده ... و حوالت کردن چیزی یا کسی به یک جای چپ او ، همچین چیز کمی هم نیست!