
مرگی که این روزها گویی با همان شتابی فرا می رسد که زندگی پر از مشغله های پوچ ما آکنده از آن است. شتاب... شتاب ... حتی در رفتن؟! ... حتی در مردن!
اسماعیل را آخرین بار در نشست اردیبهشت ماه انجمن کوهنوردان دیدم. نشستی که با موضوع بررسی حوادث کوهنوردی تشکیل شده ، و قرار بود مشخصا به سه حادثه که به مرگ عباس جعفری ، مهدی اعتماد فر و فرشاد خلیلی انجامیده بود بپردازد. اسماعیل توی سالن گوشه ای تنها نشسته بود و به اظهار نظرها گوش میداد. می دانستم که پشت آن سکوت و حجب همیشگی اش ، چقدر پخته و با تجربه می تواند سخن بگوید و موضوعات را تحلیل کند. این را چند ماه پیش وقتی پای دیواره های پل خواب با او در مورد سنگنوردی و حوادث این چند سال اخیر مصاحبه می کردم فهمیدم. بیرون از جلسه با هم خوش و بشی کردیم. سیگارم را گیراند و با همان شوخ طبعی خاص خودش گفت: ببینم! ... پس این فیلم ما را کی پخش می کنی؟! ... سر جدت مثل فیلم عباس جعفری خدابیامرز بعد از مرگ مان نشان ملت ندهی. و تلخ خندید.
امشب وقتی اس ام اس امید را خواندم توی آن گیجی و بهت یاد آن سیگار و آخرین گفتگوی مان افتادم . زنگ زدم به امید . صدای لرزان پر از بغضی از آن سوی سیم گفت: اسماعیل رفت رضا! ... همین طور که پای دیواره توی سایه تکیه داده بود! ... بچه ها روی دیواره فکر می کردند از خستگی توی سایه خوابش برده اما ! .... و به گریه افتاد.
گوشی را گذاشتم. به این فکر کردم که یک ماه دیگر ، یک سال می شود که عباس نیست. و صدای اسماعیل توی گوشم پیچید: سر جدت فیلم ما را مثل عباس جعفری خدابیامرز نکنی!
..
دلم از مرگ بیزار است
که مرگ اهرمن خو آدمیخوار است
۵ نظر:
حرفهاي ما هنوز نا تمام
تانگاه مي كني
وقت رفتن است
باز هم همان حكايت هميشگي
پيش از آنكه باخبر شوي
لحظه عزيمت تو ناگزير مي شود
آي
اي دريغ و حسرت هميشگي
ناگهان
چقدر زود
دير مي شود*
* قيصرامين پور
خدايش بيامرزد
به قول عباس فردانوبت كه باشد؟!
رضا جان ضمن عرض تسلیت
خواستم بگه تو رو سر جدمون( آخه منم سیدم ) از این فرشید داودی هم یه فیلم تهیه کن بلکه از شرش راحت بشیم آخه انگاری دستت سبکه اون از زنده یاد عباث اینم از خدابیامرز اسماعیل
سلام رضا و تسلیت
راستی عکس هات انگار فیلتر شده اند و دیده نمی شوند!
سلام آقا رضا
واقعا اون فيلم حوادث توي جلسه انجمن بي نظير بود. تمام گزارشهايي كه خونده بودم و آدمهايي كه مدتهاست فكر منو مشغول كردند توي اين فيلم جمع شده بودند
و اسماعيل...
تصويرش و حرفهاش توي اين فيلم يه لحظه از خاطرم نميره
دو هفته قبل از رفتنش توي پل خواب ديدمش
و حالا ... فقط يك تصوير
ارسال یک نظر